English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 121 (6449 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
he has passed the chair U ریاست داشته است
he has passed the chair U رئیس بوده است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to take a chair U نشستن
take the chair U ریاست انجمنی را بر عهده داشتن
take the chair U ریاست انجمنی را دارا بودن
chair U خرک
my chair was next his U صندلی من پهلوی صندلی اوبود
chair U مقر
chair U کرسی استادی در دانشگاه
chair U صندلی
chair U برکرسی یاصندلی نشاندن
wing chair U مبل دارای پشتی و دستههای چوبی و سفت
rocking chair U صندلی تاب صندلی راحتی تکان خور
high chair U صندلی پایه بلند غذا خوری بچه
electric chair U صندلی اعدام الکتریکی
electric chair U اعدام بوسیله برق
an odd chair U صندلی تکی
to bottom a chair U ته انداختن بصندلی
to fill the chair U ریاست کردن
to fill the chair U برکرسی نشستن
office chair U مبل اداری
sedan chair U تخت روان یکنفره
twisboat chair U قایق- صندلی تابدار
walking chair U چارچوب غلتک دار که کودکان دست خود را بدان گرفته راه رفتن می اموزند
wheel chair U صندلی چرخ دار
windsor chair U صندلی دارای پشتی منحنی
an odd chair U صندلی که پنج تای دیگر جور خود نداشته باشد
arm chair U صندلی دسته دار
night chair U صندلی سوراخ دار برای قضای حاجت در شب
swivel chair U صندلی چرخان
rocking chair U صندلی گهوارهای
he nestles in the chair U است
he nestles in the chair U در صندلی غنوده
hammock chair U صندلی راحتی تاشوکه پشت ان پارچه ایست
elbow chair U صندلی دسته دار
deck chair U صندلی حصیری تاشو
curule chair U صندلی عاج نشان
curule chair U کرسی عاج
club chair U صندلی دسته دار بزرگ
camp chair U صندلی سفری صندلی صحرایی
camp chair U صندلی تاشونده
boatswain's chair U صندلی نقاله
barrel chair U صندلی فنری که پشتش سفت ومقعر است
arm chair U صندلی راحتی
morris chair U صندلی راحتی
cabriole chair U مبلاستیل
easy chair U صندلی راحت
fishing chair U صندلی در قایق ماهیگیری
gestatoraial chair U کرسی حامل پاپ
chair-rail U [قرنیز دور تا دور دیوار شبیه پایه ستون]
office chair U صندلی اداری
Wassily chair U صندلیفلزی
typist's chair U صندلیتایپیست
slide chair U مقرغلافمتحرک
step chair U صندلیپلهدار
folding chair U صندلیتاشو
director's chair U صندلیمدیر
types of chair U انواعصندلی
office swivel chair U صندلی گردان اداری
bean bag chair U صندلیکیسهایراحتی
passed <adj.> <past-p.> U پذیرفته شده
passed <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
passed <adj.> <past-p.> U تصویب شده
passed <adj.> <past-p.> U تایید شده
passed <adj.> <past-p.> U قبول شده
passed <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
passed <adj.> <past-p.> U تصدیق شده
passed U گذشتن
passed U پروانه
passed U جواز گذرنامه
passed U بلیط
passed U گذراندن تصویب شدن
passed U جواز
passed U کلمه عبور
passed U عبورکردن
passed U گذرگاه کارت عبور گذراندن
passed U معبر جنگی
passed U اجازه عبور
passed U مسیر کوتاه جنگی
passed U گردنه
passed U گردونه گدوک
passed U راه
passed U عبور کردن
passed U رد شدن سپری شدن
passed U تصویب کردن قبول شدن
passed U رخ دادن
passed U قبول کردن
passed U تمام شدن
passed U وفات کردن
passed U پاس
passed U سبقت گرفتن از خطور کردن
passed U پاس دادن
passed U رایج شدن
passed U گذر عبور
passed U گذرگاه
passed U معبر
passed U عمل حرکت دادن تمام طول نوار مغناطیسی روی نوکهای خواندن /نوشتن
passed U انتقال یافتن منتقل شدن
he passed hence U ازاین جهان رخت بربست
he passed hence U این جهان را بدرود گفت
passed U برنامه اسمبلر که کد اصلی را در یک عمل ترجمه میکند
passed U اجتناب کردن
passed U 1-اجرای حلقه یک بار. 2-یک عمل
passed U گذر
passed U گذراندن
passed U یک اجرا از لیست موضوعات برا ی مرتب کردن آنها
passed U گذراندن ماهرانه گاو از کنارگاوباز با حرکت شنل
passed U یک دور حرکت در مسیرمسابقه اسکی روی اب انصراف از پرش برای انتخاب اندازههای بالاتر
passed U رد کردن چوب امدادی
passed U تصویب شدن
passed U صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
passed pawn U پیاده رونده یا پاسه شطرنج
Many years passed . U چندین سال گذشت
It passed over my head. U از بالای سرم رد شد
He passed the ball on to his teammate. U او [مرد] توپ را به هم تیمی اش پاس داد.
How many students passed the exam? U چند نفر در امتحان قبول شدند؟
i passed an uneasy night U ناراحت بودم
i passed an uneasy night U دیشب
protected passed pawn U پیاده رونده محافظت شده
i passed an uneasy night U شب بدی گذراندم
I stayed in concealment until the danger passed. U خودم را پنهان کردم با خطر گذشت
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com